حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

نور چشمی

نقاشی 1

نقاشی های حلما وقتی ازش توضیح و شرح می خوام می گه نی نی هست مانانش باباش می رن پارک نقط سیاه و پر رنگ چشم هستن و خطوط دورش صورت و ابرو و بینی هستن از نظر حلما ابرو از بالای چشم شروع می شه و مثل شال گردن دور صورت می چرخه. گاهی اونقدر می پیچه که از خود صورت چیزی نمی مونه ...
23 آبان 1393

نی نی کیالی

سلام چند وقتی هست که خانواده سه نفری ما چهار نفر شده اخه حلما یکی از عروسکاش رو به عنوان یکی از اعضا می دونه به خودش می گه حما کلالی(حلما کیالی) به باباش می گه بابا کلالی و من، مامان کلالی و به عروسکش، نی نی کیالی !!!!! نی نی کیالی با همه سکوتش نقش پررنگی رو تو خونه ما داره با ما غذا می خوره و با ما می خوابه گاهی تصمیماتش مهمتر از تصمیمات ماست همه غذایی نمی خوره و به تمام نیاز های یک انسان رو داره و تازه گاهی قهر می کنه و گاهی خوشحال می شه حتی سرما هم می خوره. این نی نی کیالی یه عروسک پنبه ای قدیمی دوران بچگی من است وقتی سوار ماشین می شیم بریم مهمونی یدفعه حلما می گه مامان نی نی کلالی جا موند. و من : خوابش می یومد ...
23 آبان 1393

جشن تولد

حلما گلی با دو سه هفته تاخیر برات جشن تولد گرفتیم کلی ذوق داشتی خیلی هم کادو های خوشگل گرفتی و هر روز با هاشون بازی می کنی     هر روز با دوچرخه بازی می کنی و خرسی رو عوض می کنی نمی دونم چشه که اینقدر خراب کاری می کنه یه عروسک و کالسکه هم کادو گرفتی که مدام می بریش دد و براش خوراکی می خری البته چادر می پوشی و موقع رفتن از من پول و کلید هم می گیری یه ببه ای بزرگ هم داری  مدام سوارش می شی و می گی اپس (اسب) منه یه موبایل که آهنگاش خیلی بلند و ابرو بره ولی همش زنگ می زنه و کلی هم پول دار شدی . خوش به حالت شده حسابی . . . ...
27 مهر 1393

دو سالگی

حلما جون امروز دو سال از زمینی شدنت می گذره. من لحظه لحظه خدارو به خاطر تو شکر می کنم ،هرچند خیلی نا توانم که شاکر باشم ولی تلاش می کنم. امسال تولد شما با زیارت خاصه امام رضا یکی شد امام رضا هم نزدیکان رو طلبید ماهم جنش تولد شما رو عقب انداختیم قرار شد با چند روز تاخیر برات جشن بگیریم ولی دیشب هم سه تایی یه دور همی شاد داشتیم. گلم تو به کیک و شیرینی خامه ای می گی تولدت مبارک و مدام می گفتی مامان تولدت مبارک بده بخورم . تولدت مبارک الهی که 120 ساله بشی یه عمر پر برکت برات ارزو می کنم. ...
28 شهريور 1393

نخ دندون

ظهر ناهار خورده وقتی تموم شد برای تشویقش گفتم گل گل من همه رو خودی تموم شد افرین وقتی زیاد می خوری خیلی دوست دارم  جواب داد ماما نخ بده بخورم   بعد از کلی کنکاش دستم رو گرفته برده دم دستشویی می گه   از ایجوری  (از اینجا) داشتم از خنده می ترکیدم بهش نخ دندون دادم نشسته پیچیده دور انگشتاش و بعد می کنه تو دهنش چند تا میک می زنه می گه اه شد ببر اشالی (کثیف شد ببر اشغالی)  ...
12 شهريور 1393

تازگی ها 1

تازگی ها حلما یاد گرفته شلوارش رو در بیاره می ره پشت در اتاق و می گه شبار عبض کنم  (شلوار عوض کنم) بعدش با خوشحالی می یاد که دوباره پاش کنم و . . .  تازگی ها عقب و جلو را قاطی می کنه می خواد بگه بیا جلو می گه " ایا ابخ "  تازگی ها یه روسرس می ندازه سرش و کیف کوچولو می گیره دستش و می گه برم دده؟ می گم برو (حلما) اشالا ببرم؟ (اشغالا رو ببرم؟)  (من) بله ببر گلم   (حلما) مواظب باشم؟ (من) بله خانم طلا زود هم بیا  (حلما) زودی بیام بسنی بخرم پیزا بخرم  (من) به به هم بخر  (حلما) به به بخر نه اهار اور تازگی ها نی نیش خراب کاری می کنه میاره شلوارش رو در میارم می ...
12 شهريور 1393

خاطره

دوش گرفتی از حموم نمی یای بیرون می گم حلما بدو بیا بابا منتظره . . . اومدی بیرون می گی سلام بابای منتظر    فکر می کنی منتظر یه چیزی تو مایه های مهربونه  می خوای بغلت کنم می گی مامان بیا بغل من   بابا غذا می خوره که تو هم بخوری بعدش می گه ببین من غذام تموم شد شروع می کنی به دست زدن و می گی افرین بابای جل پیاز کلی اذیت کردی خدایی کلافه شده بودیم بابایی یه دفعه گفت تو چند سال دیگه عروس می شی بری تو هم جواب دادی دوازده   منم ریسه می رفتم از خنده       ...
9 شهريور 1393

آ رایش

حلما خانم یه قوطی کوچولوی انگشتر رو بر می داره و پنبه توش رو می زنه به صورتش و می ماما اوشل شدم و تازه از اینکه خود جعبه آ یینه نداره شاکی می شه   ...
20 مرداد 1393

دد. . .

هر روز عصر تقریبا برنامه ما اینه  حلما :ماما برئیم دد  (مامان بریم دردر)  من:بابایی بیاد می ریم  حلما :بابایی دده پولو (بابایی رفته دردر پول بیاره) من :دده چه خبره ؟ حلما :دده اآا بیبینم . نی نی بیبینم . ماشی بیبینم. (بیرون اقا ببینم .نی نی ببینم.ماشین ببینم.) من :مامان بیروم گل داره درخت داره جوجو داره حلما :نه دتخ دوسی نداام جول بیبینم (درخت دوست ندارم گل ببینم) من :پس جوجو چی حلما :اربه ماشیه( گربه زیر ماشین می خوابه) هبا بیبینم  (هوا بخورم) تاب تاب عباسی . . . کلی حرف می زنه تا از توش یه چیزی در بیاد که به اون سرگرم بشه و نیم ساعتی دد یادش بره و بابا بیاد بریم پارک ...
31 تير 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد