حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 3 روز سن داره

نور چشمی

دوستان نتی

با اومدن سیستم اندروید و نرم افزارهای مختلف خیلی از دوستان نتی ما رفتن اینقدر وبلاگ نویسی و یه سری استفاده های اینترنتی مثل ایمیل کم شده که حس می کنم داره منسوخ می شه یا فقط استفاده کاری و اداری داره ولی من تصمیم دارم همچنان به این وبلاگ ادامه بدم هر چند بدون مخاطب و خواننده کار کمی سخت می شه.
29 ارديبهشت 1393

سینما

حلما خانمی تا قبل از تولد شما من و بابایی خیلی برای دیدن فیلم سینما می رفتیم تازگی ها یکی از دوستا یه بلیط نیم بها داد و قرار شد من و بابایی بریم از اونجا که فیلم صحنه های جنگی داشت و در کل برای سن شما نبود قرار شد که شما نبریم ولی کسی رو برای مراقبت پیدا نکردیم و تاریخ بلیط گذشت حالا باید صبر کنیم تا سی دی فیلم بیاد و توی خونه موقعی که شما خوابید نگاه کنیم. 
27 ارديبهشت 1393

خوابیدن

حلما خیلی خیلی با نمک شدی و البته گاهی هم روی اعصاب می ری ولی با بچه باید بچگی کرد(یعنی باید تحمل کرد) تازگی ها برای خوابیدن قصه داریم . باید صبر کنیم تا شما خوابت بگیره و بعد اقدام کنی اکثرا شما من و بابایی رو خواب می کنی و بعدش می خوابی صبح از هم می پرسیم حلما دیشب چطوری خوابید بعد اون یکی می گی من خواب رفتم فکر کردم تو خوابوندیش. از وقتی که تصمیم می گیریم بخوابیم تا موفق بشیم یکی دو ساعتی می شه کلا فکر می کنی بازیه کلی دالی بازی می کنی خیلی وول می خوری و هی این دنده و اون دنده می شی یا مدام لامپ رو روشن خاموش می کنی ادای اقا شیره رو در میاری و ما رو می خوری و ... تا جایی شیطونی می کنی که من و بابایی می گیم اه بخواب حلما و شما که به این...
23 ارديبهشت 1393

خونه سازی(لگو)

اوایل که برای شما این اسباب بازی رو خریده بودیم خیلی ذوق داشتی ولی الان حسابی علاقه داری  روند بازیت خیلی جالبه اول ترتیب این بود که یکی ها باهم دوتایی ها باهم و سه تایی ها باهم یه برج می شدن و برج سه تایی ها محبوب شما بود ولی کم کم ترکیب کردنشون رو یاد گرفتی فهمیدی سه تا یک دونه می شه یه سه تایی و دوتاش یه دو تایی و اینطوری برج هات بلند تر شدن گاهی بلند می شدی و قدت به بالاش نمی رسید روی چیزی وایکیستادی و کم کم هم دو تایی ها و سه تایی ها ترکیب شدن و بالای برج یه شاخه پهن اضافه شد و کم کم اسمش شد نی نی و مدام سرش داد می زنی نینی بیتین!!!!!!!!!! اخه بدبخت سرتاپاش یه اندازه هست همیشه وایساده است نمی تونه بشینه چطوری بیتینه؟!!  ...
20 ارديبهشت 1393

نمایشگاه بازی و سرگرمی

چند روز پیش مامان و حلما برای یه کار اداری از عباس آباد رد می شدن که دیدن روبری نمایشگاه کتاب یه نمایشگاه بازی و سرگرمی هست و تصمیم گرفتن برن اونجا و حالا . . .  فکر کنم به حلما خوش گذشت خیلی دلم می خواد نمایشگاه کتاب هم بریم ولی فکر کنم خیلی شلوغ باشه و شما اذیت بشی. خیلی بازی های دیگه هم بود که من عکس نگرفتم مثل استخر توپ ، شن بازی ، مارو پله بزرگ ، پرتاب حلقه که به جای عمودکاش بچه ها می ایستادن و مامان باباها حلقه پرت می کردن و کلی فضای نقاشی با مداد رنگی و شمعی و . . . البته رنگ کردن قلک که شما سر در نمی اوردی حدودای 4 ساعت بازی کردی و بعد خسته و کوفته یرگشتیم خونه شما که نو راه خوابیدی ولی من . . .   ...
18 ارديبهشت 1393

پا تو کفش بزرگتر نکن!

مدتی هست که یکی از سرگرمی های حلما خانم شده تاتی با کفش و دمپایی بزرگتر ها اینقدر به این موضوع علاقه داره که وقتی مسجدی جایی می ریم ایشون رو باید به زور از جلوی جاکفشی کنار بیاریم کار هم نداره کفش کیه و مدلش چیه و پاشنه داره یا نه قابلیت بازی داره یانه . . .         ...
18 ارديبهشت 1393

از شیر گرفتن

حلما خانم من، کوچولوی من، شما دیگه بزرگ شدی و باید وارد یه مرحله دیگه از زندگی بشی تو کم کم وابستگی هات رو باید از ما کم کنی و مستقل بشی این اولینش نبود قبلا راه رفتن رو یاد گرفتی و برای جابجایی به یزرگترا نیاز نداشتی حالا هم باید با شیر خوردن خداحافظی کنی تا برای خوابیدن و انرژی داشتن نیازی به ما نداشته باشی. عزیزکم خیلی خوب با این موضوع کنار اومدی اینقدر همکاریت زیاد بود زیاد زیاد زیاد. . اونقدر که حس می کردم خوابه. همه می گفتن مرحله سختی هست هم تو اذیت می شی و هم من، خیلی خودم رو اماده کرده بودم سعی کردم وقتی باشه که از هم لحاظ اعصاب و وقت بازی و اشپزی های مدام داشته باشم ولی دختر گلم همه این ناراحتی ها و استرس رو خیلی سریع از دل من...
18 ارديبهشت 1393

عتبات

   حلما خانم فردا با مامان و باباش عازم عراقه کشوری که توی سینه اش چند عزیز شیعه دفنه، کربلا  و نجف و کوفه و داستان های پشتش . . .    تا چند مدت پیش که اسمشون می یومد دلم هوایی می شد و لی خواب رفتن هم نمی دیدم. ولی   الان اگر عمری باقی باشه در یک قدمی این قبور مقدسیم.   حلما جون شاید این سفر روزی تو بوده که  به واسطه پاکیت ما هم راهی شدیم خدا جونم کمک کن درک کنم محضر چه بزرگایی می رم . از همه دوستان طلب حلالیت دارم و التماس دعا که دست پر برگردیم. ...
24 فروردين 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد