حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره

نور چشمی

نی نی کیالی

1393/8/23 8:40
نویسنده : مامانی
620 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

چند وقتی هست که خانواده سه نفری ما چهار نفر شده اخه حلما یکی از عروسکاش رو به عنوان یکی از اعضا می دونه به خودش می گه حما کلالی(حلما کیالی) به باباش می گه بابا کلالی و من، مامان کلالی و به عروسکش، نی نی کیالی !!!!!

نی نی کیالی با همه سکوتش نقش پررنگی رو تو خونه ما داره با ما غذا می خوره و با ما می خوابه گاهی تصمیماتش مهمتر از تصمیمات ماست همه غذایی نمی خوره و به تمام نیاز های یک انسان رو داره و تازه گاهی قهر می کنه و گاهی خوشحال می شه حتی سرما هم می خوره.

این نی نی کیالی یه عروسک پنبه ای قدیمی دوران بچگی من است

نی نی کیالی

وقتی سوار ماشین می شیم بریم مهمونی یدفعه حلما می گه مامان نی نی کلالی جا موند.

و من :خوابش می یومد  حلما: بزار برم بیارم می ترسه آآآ گرگه می یاد . من : دیر شده خودش می یاد.

حلما :بزار برم بلد نیست . چند روزی بود که لباس نی نی کیالی گم شده بود.من :لباس نداره نمی شه بیاد

حلما :سرما می خوره ؟. آبیده. پتو داله؟. ببابه ما میایم و توی راه پیام های بهداشتی مامان ببر دکتر . . . سوپ بخوره؟؟. . .  سرفه می کنه؟؟ . . .  و وقتی به مقصد می رسیم به میزبان علت نیومدن نی نی کیالی رو می گه نی نی کلالی لباس نداره سرما می خوره محبت

بهترین راه برای پرت کردن حواس حلما تو اوج گیر دادنش چشمکراضی حلما داره صدا می یاد نی نی کیالی گریه می کنه؟ و حلما دوان دوان می ره سراغش می گه اشال نداره اورده زمین (اشکال نداره خورده زمین) یا مامان پوشک بده بو می ده و گاهی هم خیلی زود ساکتش می کنه و برمی گرده گاهی هم میاره و می گه به به بده شو لات می خواد سر سفره اگر حلما غذا نخوره بهش می گم نی نی کیالی رو بیار غذا بخوره خیلی خوشحال می یاردش و می شونه روی پاش قاشق غذا رو جلوی دهن نی نی کیالی می گیرم می گم خورد و بعد حلما با خوشحال دهنش رو باز می کنه و گاهی هم وقتی غذا جلوی دهن نی نی کیالی هست حلما می گه نمی خواد دوست نداره بد مزه است و اون غذا تحریم می شه.

گاهی عصرا می یاد می گه نی نی کلالی گله می کنه (نی نی کیالی گریه می کنه) می خواد بره ده ده

من بابا بیاد می ریم ده ده   حلما:مامان کولوچوهه بابا نمی یاد  من: من ماشین ندارم  حلما: ماشین نه !!پارک   بعد من از نی نی کیالی می پرسم الان لالات می یاد به به می خوای و نازش می کنم حلما هم اون رو میده به من تا باهاش مهربون باشم و بعد یه دست نی نی کیالی رو من می گیرم و دست دیگه اش رو حلما و می ریم اون اتاق گردش مدتی هم با کمک قوس بالای اشپزخانه یه تاب برای نی نی کیالی درست کرده بودیم.

فقط من راز این موضوع رو نفهمیدم که چرا حلما مدام می گه لباسش رو در بیاریم این بیچاره بیش تر نصف عمرش بی لباسه.

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مریم
25 آبان 93 16:21
عزززززززززززززززززززیزم.شیرین زبونم...ببوسینش حسابی
مامانی
پاسخ
شماهم جیگر کوچولوتون آوا رو ببیوسید
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد