از شیر گرفتن
حلما خانم من، کوچولوی من، شما دیگه بزرگ شدی و باید وارد یه مرحله دیگه از زندگی بشی تو کم کم وابستگی هات رو باید از ما کم کنی و مستقل بشی این اولینش نبود قبلا راه رفتن رو یاد گرفتی و برای جابجایی به یزرگترا نیاز نداشتی حالا هم باید با شیر خوردن خداحافظی کنی تا برای خوابیدن و انرژی داشتن نیازی به ما نداشته باشی.
عزیزکم خیلی خوب با این موضوع کنار اومدی اینقدر همکاریت زیاد بود زیاد زیاد زیاد. . اونقدر که حس می کردم خوابه.
همه می گفتن مرحله سختی هست هم تو اذیت می شی و هم من، خیلی خودم رو اماده کرده بودم سعی کردم وقتی باشه که از هم لحاظ اعصاب و وقت بازی و اشپزی های مدام داشته باشم ولی دختر گلم همه این ناراحتی ها و استرس رو خیلی سریع از دل من بیرون کرد خیلی خیلی دوست دارم.
الان یه هفته ای هست که شیر نمی خوری و از شیرخوارگی خارج شدی به نظرم بزرگتر و باوقار تر می یای، زیبا تر و شیرین تر شدی، حس می کنم کمتر به من نیاز داری خوشحالم گاهی هم حس می کنم نکنه این شیر چیز خوبی نبوده . . .
حلما برا دعا می کنم به همین راحتی بتونی از تعلقات دنیا بگذری و اسمونی بشی گلم