نجوایی با ...
قرار شد بنویسیم تا یادمان باشد.قرار شد بنویسیم تا فراموش نکنیم و یادمان نرود. یادمان باشد که چقدر خدا مهربان است. یادمان باشد که چقدر سایه محبتش بر سرمان بلند است. چقدر بنده نوازی کرده .یادمان باشد که تنها اوست که در تمامی این شبها و روزها و در لحظه لحظه این نه ماه و در تک تک ساعات و دقایق این دوران دست کرامت و چشم عنایت و سایه حمایتش در کنار ما و امانتیش باعث آرامش و سکون ماست. آری قرار شد بنویسیم تا تو هم بعدها بدانی که در دست ما امانتی هستی از عزیزی که بر سر ما منت نهاده . امانتی و لطفی عزیز از عزیزی لطیف. تا هم بدانی که همان قدر که خدا بر ما منت نهاد و ما را وسیله کرد، بر تو هم منت نهاد و نعمت وجود داد . تا تو هم بدانی که برای چه خلق شدی و برای چه آمده ای...تا هم سایه محبتش را همیشه بر سرت حس کنی..گرچه تو.... گرچه تو اکنون بیشتر از ما غرق در روح خدایی...گرچه تو اکنون بیشتر از ما خدایی هستی عزیزکم...گرچه تو اکنون نور خدا را بیشتر در صورت و سیرتت داری... گرچه تو اکنون بیشتر از ما به ملکوت و عرش خدا نزدیکتری...پس همان جایی باش عزیزکم...پس سعی کن خدایی باشی و خدایی زندگی کنی و خدایی بمانی...
ای رب و ای خدای من...
ای عزیز دوست داشتنی ....
ای کریمی که لیاقت آنرا بما دادی که در مسیر خلقت وسیله ای باشیم...
ای امتحان کننده ...
ای رحیمی که بر بندگانت آگاهتر از خود آنها هستی...
زبان از بیان شکرت قاصر و چشم هایمان از دیدن الطافت نابیناست...ولی آنچه از تو می بینیم همه نور است و لطف و کرامت و نعمت .. و انچه در خود می بینیم همه نقص است و جفا و شکایت...
باز هم بر سرمان منت گذار و باز هم ما را غرق رحمتت کن...لطفی نما و مارا از عهده این امتحان بر آر. باز هم مرحمتی کن و امانتتیت را نور چشم ما کن. او را برای ما سکینه کن و خانه ام را برایش مامن...
از تو می خواهم، همانگونه که همیشه کنارمان بودی باز هم کنارمان باش... بازهم تنهایمان نگذار،که با وجود تمامی چشم های نگران اطراف و قلبهای دلسوز کنارمان، تا تو نباشی دلمان آرام نیست و قلبمان سکونی ندارد. تنها دل آرام کننده تویی و تنها مدد کننده نظر لطف توست....
پس باز هم کنارمان باش که هماره محتاجیم...