هشت ماهکی
خانم کوچولو سلام
عزیزکم دیروز که البته دیشب شما با کمک میز تلوزیون برای برداشتن کلید روی پاهات وایسادی عزیزکم دیدن تلاشت خیلی لذت بخش و هیجان انگیز بود بابایی این صحنه زیبا رو به خاطر یه جلسه سخت و طولانی از دست داد ولی من از ذوقم همون لحظه بهش اس مس دادم. کوچولو اول دستت رو گذاشتی روی قسمت چوبی میز و روی زانو نشستی بعد کم کم زانوهات رو از زمین کندی و وزنت روی انگشتای پات بود این وساطا هم مدام سرت می خورد به شیشه روی میز که خم شده پایین و غر می زدی که در اوج ناباوری من دست چپ کوچولوت رو بردی بالا و گذاشتی روی شیشه و بعد دست راست حالا دیگه قامتت راست شده بود قد و بالات رو قربون بشم خانمم.
خودت از من خوشحالتر بودی کلید رو بر داشتی دلم نیومد ازت بگیرم جایزه این تلاش وسیع. بعد از کلید رفتی سراغ مرواریدهای تزئینی روی میز برای برداشتن اونا کنار میز راه رفتی. خدایا شکرت خیلی خوشحالم که شاهد بزرگ شدنت هستم.
راستی تو این یک ماهی که گذشت شما خیلی عالی و تند سینه خیز می ری مخصوصا برای برداشتم موبایل بابایی.
عاشق اینی که بشینی و بازی کنی ولی می گن"پسر هشش و مشت دختر نه و ناز" غصه نخور از این ماه می شینی!
به حالت چهار دست و پا می شی ولی حرکت نمی کنی یا حداکثر یه قدم چقدر هم غر می زنی.
اصلا تاب دوری مامان رو نداری گلاب به روتون روم به دیفال حتی در حد یه دستشویی رفتن . . .
از صدای چسب نمدی های پشتی میل خیلی وحشت می کنی موقع گردگیری و جارو نمی تونم مبلا رو تمیز کنم.
موقع گریه کردن می گی ماما این قشنگترین اوایی هست که تا به حال شنیدم حس عظمت و بزرگی بهم دست می دی اصلا رو زمین نیستم دیگه روی ابرام عزیزم قابل توجه اونایی که می گفتن بچه ها اول بابا رو یاد می گیرن حلما این قانون رو شکست.