خداحافظ پوشک

حلما جون یه مرحله دیگه از استقلالت مبارک

برا از پوشک گرفتن تو خیلی دغدغه داشتم. خیلی با خودم کلنجار می رفتم نمی خواستم عقب بندازم که زمانش بگذره و هم نمی دونستم تو امادگیش رو داری یا نه. . .

یه روز وقتی از امتحان ترم برگشتم دلم رو زدم به دریا بعد از شستن دیگه پوشک نیاوردم و بهت گفتم بزرگ شدی مامانی از این به بعد بیا دستشویی کارت رو انجام بده و تو هم خیلی استقبال کردی و خودت کلی راه نشون داری تا تشویقت کنیم مثلا گفتی اگر بری دستشویی بعدا به خانم بختیاری مربی مهدت می گی من رو ببر دستشویی مثل بقیه بچه ها و کلی چیزای دیگه . . . ازت پرسیدم جایزه چی دوست داری خیلی برات مفهوم نبود که جایزه چیه ولی ماشین و برچسب رو انتخاب کردی.

روی فرشا پتو پهن کردم که اگر از دستت در رفت راحت پتو ها را بندازم لباس شویی نه تو اذیت بشی و نه من. شورت آموزشی پوشیدی و شروع شد

روز اول هر یه ساعت می بردمت دستشویی و گاهی تو کارت رو انجام می دادی گاهی هم همین که می اومدیم بیرون البته هر بار رفتنمون نیم ساعتی طول می کشید ولی روز دوم قضیه عوض شد صبح که از خواب بیدار شدی با کلی مکافات اومدی دستشویی تا کارت رو انجام بدی رفتم از کمدت وسیله بیارم که داد زدی پوشک نمی خوام نیار .خیلی خوشحال شدم .

تا شب تقریبا می فهمیدی که دستشویی داری ولی کمی رو تو لباست می ریختی اشکالی نداشت توی روز هر شش تا شورتت دوبار شسته و خشک می شد با شورت اموزشی هم مشکل داشتی می گفتی تنگه اذیت می شم.

برا پی پی اوایل خیلی بهتر بود اصلا لباست رو کثیف نکردی البته بعدا کمی روند کند شد ولی باز هم عالی بود کلا خیلی خوب بودی مثل همیشه مهربون .