حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

نور چشمی

غذا خوردن

1391/12/10 17:59
نویسنده : مامانی
150 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم

اول از همه بگم تازگیها خیلی اذیت می کنی فدات بشم می دونم بخشی از شخصیت مستقل شما داره شکل می گره ولی مامانی ما هم یه کارایی به غیر شما داریم .

قربون او ن دهن بی دندونت روزی که اقای دکتر گفت شما می تونید غذا بخورید من خیلی خوشحال شدم با مامانیت در میون گذاشتم و گفتن حالا باید کم کم به شما غذا بیدیم. اولش برای چند روز یه قاشق چای خوری پودر بادوم رو تو دو قاشق آب جوش می ریختم و می گذاشتم یه کناری بعد یه ساعت کلی روش روغن جمع می شد اون اب رو به اندازه یه قاشق چای خوری می ریختم دهنت شما هم قورت می دادی بعد از چند روز به این مخلوط یه قاشق چای خوری ارد برنج اضافه شد و با کمی حرارت یکم حریره شد و شما میل می کردید. موقعی که می گزارم دهنت صورتت رو مچاله می کنی اره مامان خیلی بی مزه است اشکال نداره برا شما بهتره امروزم می خوام مقدار کمی شکر اضافه کنم و بیش تر بهت بدم تا اخر این ماه باید به 5 تا قاشق و یه وعده در روز برسه البته شما این رو غذا حساب نمی کنی و شیر خوردنت سر جاشه.

راستی یادم رفت شما قطره اهن هم می خوری البته با یه مکافاتی که نگو اشکالی نداره بخور تا سالم بمونی ما به سختیش راضی هستیم.

حالا ازت گلایه کنم بگم شاید دلم سبک بشه یه دقیقه تنها نمی مونی وقتی بازی می کنی هم باید کنارت بشینم. تو بغل خیلی ها غریبی می کنی و گریه، زانو های مامان خیلی درد می کنه اره از بس با شما از زمین بلند شدم از درد زانو بعضی شبا خواب نمی رم کوچولو، عادت های عجیب غریب از خودت بروز می دی مثل اینکه وایساده بهت شیر بدم یا در حال راه رفتن . . . خیلی زود از دست عروسکات خسته می شی حاضر نیستی برای چیزی تقلا کنی داد و فریاد که بهت بدیم . . . جیغ می کشی جیغای شاد ای جانم ولی راه خوبی برای ابراز شادی نیست بقیه سر درد می شن خانم طلا ولی با این حال همه دوستت داریم

حالا از شیرینکاریهات دیشب تو بغل بابایی توی خیابون کلاهت رو کشیدی توی صورت کل سر و صورت رفت توی کلاه و بعد خوابیدی انگار نور اذیتت می کرد یا کرکره رو دادی پایین، وقتی من و بابایی با هم میایم پیشت چنان ذوقی می کنی انگار توی ابرایی و . . .

کالسکه ات هم استفاده شد برای شما خیلی خوب بود تمام مدت توش خواب بودی انگار خوش گذشت بهت دوست دارم 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان طهورا عسلی
11 اسفند 91 1:51
سلام . حلما جون. غذا خوردن و کالسکه سواری و جیغ جیغ و خنده و شادی ..... مبارک خاله. انشالله راه رفتن و حرف زدن و دندان دراوردن و .... تو بهت تبریک بگم.
سیما
12 اسفند 91 11:08
خوشم میادشیطانی میکنی افرین انشاالله کباب خوریت هههههههه
مامان طهورا عسلی
17 اسفند 91 0:00
حوش میگذره؟؟؟؟؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد