از چند روز پیش تا حالا . . .
سلام
خانم گلی بگم تو این روزا چی گذشته . . .
خانم طلا شما برا اولین بار امسال مهمان امام زمان تو مولودی مادر جون بودی چه شلوغ هم می کردی ماشاءالله همه موقع خداحافظی می گفتن براش اسفند دود کنید از بس که ماه بودی شما . . .
یه عروسی هم رفتی . . .
خیلی خیلی شیرین شدی شکرک نزنی مامان دختر من نانای نانای می کنه کسی بهت یاد نداده ولی خودت با صدا ها و اهنگ های ریتمیک شروع به تکون خوردن می کنی البته مادر جونی هات تو این زمینه خیلی شما رو تشویق می کنن.
آی نگو خدا اون روز رو نیاره دختر گلم مریض شده بود یه شب وسط شب حس کردم اب پریده تو گلوت ناراحتی تا بلند شدم سرت رو بالا اوردم شما حسابی (گلاب به روتون، روم به دیفال) استفراغ کردی از دهن و دماغ بالاخره خیلی شرایط بدی بود زود شما رو بردم و تمیز کردم می ترسیدم بهت شیر بدم کمی گذشت رو دست بابایی خواب رفتی ما هم نگران از این موضوع چند روز گذشت تا یه روز رفتیم مهمونی خدا روز بد نده شما اونجا هی بالا اوردی دیگه لباس نداشتی و مامان هم سه دست لباس عوض کرد فرش و مبل صاحبخونه رو هم صفا دادی زود به دکترت زنگ زدیم و اونم راهنمایی کرد و شما رو به بهبودی گذاشتی از اون روز همه زنگ می زنن احوال شما رو می پرسن خانم طلا خدارو شکر تا حالا که خوبی اخه کوچولوی من هرچی رو زمینه رو که نباید بکنی توی دهن . . .