حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

نور چشمی

از چند روز پیش تا حالا . . .

1392/4/12 17:22
نویسنده : مامانی
152 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

خانم گلی بگم تو این روزا چی گذشته . . .

خانم طلا شما برا اولین بار امسال مهمان امام زمان تو مولودی مادر جون بودی چه شلوغ هم می کردی ماشاءالله همه موقع خداحافظی می گفتن براش اسفند دود کنید از بس که ماه بودی شما . . .

یه عروسی هم رفتی . . .

خیلی خیلی شیرین شدی شکرک نزنی مامان نیشخند دختر من نانای نانای می کنه کسی بهت یاد نداده ولی خودت با صدا ها و اهنگ های ریتمیک شروع به تکون خوردن می کنی البته مادر جونی هات تو این زمینه خیلی شما رو تشویق می کنن.

آی نگو خدا اون روز رو نیاره دختر گلم مریض شده بود یه شب وسط شب حس کردم اب پریده تو گلوت ناراحتی تا بلند شدم سرت رو بالا اوردم شما حسابی (گلاب به روتون، روم به دیفال) استفراغ کردی از دهن و دماغ بالاخره خیلی شرایط بدی بود زود شما رو بردم و تمیز کردم می ترسیدم  بهت شیر بدم کمی گذشت رو دست بابایی خواب رفتی ما هم نگران از این موضوع چند روز گذشت تا یه روز رفتیم مهمونی خدا روز بد نده شما اونجا هی بالا اوردی دیگه لباس نداشتی و مامان هم سه دست لباس عوض کرد فرش و مبل صاحبخونه رو هم صفا دادی زود به دکترت زنگ زدیم و اونم راهنمایی کرد و شما رو به بهبودی گذاشتی از اون روز همه زنگ می زنن احوال شما رو می پرسن خانم طلا خدارو شکر تا حالا که خوبی اخه کوچولوی من هرچی رو زمینه رو که نباید بکنی توی دهن . . .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

خودِ حلمـــــــا
12 تیر 92 20:24
سلام ...
من خود صاب وبلاگم...
بعله حلما هستم...
الان که این نظر رو میذارم ساعت3 بامداده و هم مامی خوابیده و هم دَدی!!
کلا شبا وقتی خوابید تو نت پلاسم....
این چه وضعشه!!!
یکمم از خاطرات من با خان عموم (ممد) برام بنویسید!!!
واقعا اگر این روند ادامه پیدا بکنه خودم مستقیما وارد عمل می شم!!
من احساس خطر می کنم!!!
آی مردم شیراز من اعلام خطر می کنم!!
یه چیزم بگم، من با این سرعت اینرنت نمیتونم کار کنم
از فردا شب میرم کافی نت محل.
ساعت 3 بلند شدید دید جا تره و بچه نیست نترسید من با بروبچز کافی نتم........
بای بای دَدی
بای بای مامی


از دست تو و عموت شما خانم طلا برا ما وقت می گذاری چه برسه به خاطره نویسی!!!!!!!!!

صدیقه
15 تیر 92 18:35
صدیقه
27 تیر 92 2:33
دوست جون من از شروع این آهنگ متنتون راستش می ترسم. متن زیبایی هستا ولی شروعش واسه من دلهره آوره. بعدم خیلی دیر به دیر می نویسی ها. من می خونمت خوب.


ببخشید رفعش می کنم
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد