حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نور چشمی

تولدت مبارک

یک سال گذشت از قرارمان... از قراری که گذاشتیم تا بنویسیم تا یادمان بماند... یادمان باشد که چه گذشت بر ما در این یک سال... نوشتیم تا یادمان بماند... لحظاتی را نوشتیم که تو بودی و بزرگ شدنت بود و گذر ایام... یادش بخیر که چه زود گذشت ... یادش بخیر صدای بی رمقت و گریه های بی صدای اوایل ورودت به این دنیا... یادش بخیر روزی که با دستانی لزران انگشتم را گرفتی... یادش بخیر که لبخند میزدی در خواب و همه میگفتند خواب فرشته ها را میبینی... یادش بخیر قهقه زدنت که هر بیننده ای را ناخودآگاه به خنده وا میداشت.. یادش بخیر ... یادش بخیر سینه خیز رفتنت و یادش بخیر خداحافظی های کودکانه ات... یادش بخیر الله اکبر را اجرا کر...
1 مهر 1392

سلام

سلام مامانی... خوبی... حدودا هفت ماه برام نوشتی و حالا من می خوام چند خط برات بنویسم... از خودم بگم و از خودت... البته تازه حرف زدن یتد گرفتم .ناراحت نشی اگه خوب بلد نیستم حرف بزنما... این چند خط رو می خوام بنویسم تا فکر نکنی که من نمی فهمم... فکر نکنی که هنوز بچه ام و حالیم نیست..یه موقع فکر نکنی که زحمتات رو یادم میره.... خودم خوب میدونم که هیچ کسی حتی بابایی به انداره تو زحمت منو نمی کشه... آره این چند خط  می نویسم تا این 16، 17 ماهی که از همه بیشتر به تو زحمت دادم رو قدردانی کنم.... خیلی اذیتت کردم...شبا...روزا ... از همون روزای اول بهت زحمت دادم... دستت درد نکنه مامانی... میدونم که نمی تونم جبران کنم... میدونم که با...
11 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد