حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره

نور چشمی

چند شب پیش

بنده تا امروز امتحان داشتم و خدا رو شکر فعلا تموم شده و نفس راحت می کشم. یه دو سه هفته ای بود که حلما مدام مامان رو کتاب به دست می دید. اونم عادت کرده بود و با من کتاب دستش می گرفت و بلند بلند می خوند. گاهی هم می یومد کتاب من رو برام می خوند. جالبه بگم که کتاب رو برعکس می گیره و اصرار هم داره که اینطوری درسته و ما اشتباه می کنیم. چند شب پیش وسط شب بلند شد و شروع به گریه کرد. بغلش کردم و گفتم بیا پیش من بخواب قبول نکرد، قهر کرد رفت پایین تخت و خم شد، سرش رو گذاشت روی تخت و تو اون حالت تقریبا ایستاده خوابید بعد از چند دقیقه بلندش کردم که بزارم سر جاش ، بیدار شد و بی تابی کرد گذاشتمش زمین، قهر کرد و رفت همون جا خوابید. چون پنجره باز بود گفتم...
2 تير 1393

دوستان نتی

با اومدن سیستم اندروید و نرم افزارهای مختلف خیلی از دوستان نتی ما رفتن اینقدر وبلاگ نویسی و یه سری استفاده های اینترنتی مثل ایمیل کم شده که حس می کنم داره منسوخ می شه یا فقط استفاده کاری و اداری داره ولی من تصمیم دارم همچنان به این وبلاگ ادامه بدم هر چند بدون مخاطب و خواننده کار کمی سخت می شه.
29 ارديبهشت 1393

سینما

حلما خانمی تا قبل از تولد شما من و بابایی خیلی برای دیدن فیلم سینما می رفتیم تازگی ها یکی از دوستا یه بلیط نیم بها داد و قرار شد من و بابایی بریم از اونجا که فیلم صحنه های جنگی داشت و در کل برای سن شما نبود قرار شد که شما نبریم ولی کسی رو برای مراقبت پیدا نکردیم و تاریخ بلیط گذشت حالا باید صبر کنیم تا سی دی فیلم بیاد و توی خونه موقعی که شما خوابید نگاه کنیم. 
27 ارديبهشت 1393

خوابیدن

حلما خیلی خیلی با نمک شدی و البته گاهی هم روی اعصاب می ری ولی با بچه باید بچگی کرد(یعنی باید تحمل کرد) تازگی ها برای خوابیدن قصه داریم . باید صبر کنیم تا شما خوابت بگیره و بعد اقدام کنی اکثرا شما من و بابایی رو خواب می کنی و بعدش می خوابی صبح از هم می پرسیم حلما دیشب چطوری خوابید بعد اون یکی می گی من خواب رفتم فکر کردم تو خوابوندیش. از وقتی که تصمیم می گیریم بخوابیم تا موفق بشیم یکی دو ساعتی می شه کلا فکر می کنی بازیه کلی دالی بازی می کنی خیلی وول می خوری و هی این دنده و اون دنده می شی یا مدام لامپ رو روشن خاموش می کنی ادای اقا شیره رو در میاری و ما رو می خوری و ... تا جایی شیطونی می کنی که من و بابایی می گیم اه بخواب حلما و شما که به این...
23 ارديبهشت 1393

خونه سازی(لگو)

اوایل که برای شما این اسباب بازی رو خریده بودیم خیلی ذوق داشتی ولی الان حسابی علاقه داری  روند بازیت خیلی جالبه اول ترتیب این بود که یکی ها باهم دوتایی ها باهم و سه تایی ها باهم یه برج می شدن و برج سه تایی ها محبوب شما بود ولی کم کم ترکیب کردنشون رو یاد گرفتی فهمیدی سه تا یک دونه می شه یه سه تایی و دوتاش یه دو تایی و اینطوری برج هات بلند تر شدن گاهی بلند می شدی و قدت به بالاش نمی رسید روی چیزی وایکیستادی و کم کم هم دو تایی ها و سه تایی ها ترکیب شدن و بالای برج یه شاخه پهن اضافه شد و کم کم اسمش شد نی نی و مدام سرش داد می زنی نینی بیتین!!!!!!!!!! اخه بدبخت سرتاپاش یه اندازه هست همیشه وایساده است نمی تونه بشینه چطوری بیتینه؟!!  ...
20 ارديبهشت 1393

نمایشگاه بازی و سرگرمی

چند روز پیش مامان و حلما برای یه کار اداری از عباس آباد رد می شدن که دیدن روبری نمایشگاه کتاب یه نمایشگاه بازی و سرگرمی هست و تصمیم گرفتن برن اونجا و حالا . . .  فکر کنم به حلما خوش گذشت خیلی دلم می خواد نمایشگاه کتاب هم بریم ولی فکر کنم خیلی شلوغ باشه و شما اذیت بشی. خیلی بازی های دیگه هم بود که من عکس نگرفتم مثل استخر توپ ، شن بازی ، مارو پله بزرگ ، پرتاب حلقه که به جای عمودکاش بچه ها می ایستادن و مامان باباها حلقه پرت می کردن و کلی فضای نقاشی با مداد رنگی و شمعی و . . . البته رنگ کردن قلک که شما سر در نمی اوردی حدودای 4 ساعت بازی کردی و بعد خسته و کوفته یرگشتیم خونه شما که نو راه خوابیدی ولی من . . .   ...
18 ارديبهشت 1393

پا تو کفش بزرگتر نکن!

مدتی هست که یکی از سرگرمی های حلما خانم شده تاتی با کفش و دمپایی بزرگتر ها اینقدر به این موضوع علاقه داره که وقتی مسجدی جایی می ریم ایشون رو باید به زور از جلوی جاکفشی کنار بیاریم کار هم نداره کفش کیه و مدلش چیه و پاشنه داره یا نه قابلیت بازی داره یانه . . .         ...
18 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد