خداحافظ پوشک
حلما جون یه مرحله دیگه از استقلالت مبارک برا از پوشک گرفتن تو خیلی دغدغه داشتم. خیلی با خودم کلنجار می رفتم نمی خواستم عقب بندازم که زمانش بگذره و هم نمی دونستم تو امادگیش رو داری یا نه. . . یه روز وقتی از امتحان ترم برگشتم دلم رو زدم به دریا بعد از شستن دیگه پوشک نیاوردم و بهت گفتم بزرگ شدی مامانی از این به بعد بیا دستشویی کارت رو انجام بده و تو هم خیلی استقبال کردی و خودت کلی راه نشون داری تا تشویقت کنیم مثلا گفتی اگر بری دستشویی بعدا به خانم بختیاری مربی مهدت می گی من رو ببر دستشویی مثل بقیه بچه ها و کلی چیزای دیگه . . . ازت پرسیدم جایزه چی دوست داری خیلی برات مفهوم نبود که جایزه چیه ولی ماشین و برچسب رو انتخاب کردی. روی فرشا پتو...