حلماحلما، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 11 روز سن داره

نور چشمی

لغت نامه 2

سلام حرف زدن حلما خانم خیلی با نمکه برای رسوندن مفهومش فقط کلمات کلیدی یه مله رو می گه و فعلها برای تمام اشخاص به یه صورت صرف می شن حدس بزنید منظور حلما خانم از این کلمات چیه نینانی منانه(میم کسره داره و نون فتحه) آموش ش (شین دوم ضمه داره) ب او ر (ب کسره داره) دوسی منه       حالا معنی     ریحانه دختر دوستم مداد که باهاش می نویسه روشن کن نمی دونم چرا جابجا یاد گرفته بخور یه فعل امری بسیار پر کاربرد موقع غذا خوردنش پیشمرگ هم یه بار غذا رو تست می کنه نه قبل هر قاشق دوستت دارم       ...
16 تير 1393

این چیه

مدتی هست که سوالهای حلما شروع شده و مدام یه جیزی رو می پرسه جالبه که همه کلمه های پرسشی رو هم خوب یاد گرفته تجایی (کجایی) شی شد(چی شد) شیه (چیه) و . . . به هرچیزی اشاره می کنه و می گه شیه براش شده بازی گاهی یه وسیله رو ان بار می پرسه و ما جواب می دیم و برای راحت شدنمون ما به چیزی اشاره می کنیم و می پرسیم این چیه و او جواب می ده "این" کلا جوجه راحت طلبی هست گاهی اول می پرسه "این شیه؟" و بعدش دنبال چیزی می گرده تا با اشاره نشون بده ...
9 تير 1393

سرگرمی

سرگرمی جدید و تازه این روزای حلما شده پوشیدن جوراب اول از جوراب مامان و بابا شروع کرد و الان اینقدر ماهر شده که می تونه بعضی از جورابای خودش رو هم بپوشه موقعی که جورابای من رو می پوشه خیلی خنده دار می شه و بلا فاصله عزم دده می کنه. سرگرمی بعدی باز و بسته کردن دکمه هست البته بهتره بگم امر به باز و بسته کردنشون یعنی من از نظر ایشون بی کار باید بشینم و اول دکمه های لباسم رو ببندم بعد ایشون کمی تلاش می کنن اگر باز شد که هیچ وگرنه من باید باز کنم و دوباره ببندم اوایلش که کمی بیش تر تلاش می کرد خیلی خوب بود من یه لباس رو برعکس می پوشیدم و تا هنگامی که سر گرم بود چند صفحه از کتابم رو می خوندم. سرگرمی بعدی شونه کردن موهای بنده است که حتما شونه...
4 تير 1393

دندونی می سوزه

چند روزی بهونه می گرفت و بی تابی می کرد ازش می پرسیدم مامانی چی شده چیزی می گفت که معنی اش رو نمی فهمیدم تا اینکه چند روز پیش از خواب بیدار شد گفت مامانی دندونی می سوزه گفتم ببینم دهنش رو باز کرد دیدم داره دو تا مروارید سفید به دندوناش اضافه می شه خیلی ذوق کردم اخه این چهار تا دندون نیش هموز در نیومده بود و من رو نگران کرده بود کم کم تصمیم داشتم ببرمش دندونپزشکی که خدا رو شکر خودشون سر زدن سیستم دندون در اوردن حلما اصلا به ترتیبی که همه می گفتن نبود.
2 تير 1393

دستشویی

ببخشید دستشویی رفتن تو خونه ما یه معزله حلما اصلا دوست نداره کسی بره اونجا و شروع می کنه به گریه و زاری، گاهی تا وقتی که از گریه سیاه می شه. خیلی راه های مختلف رو امتحان کردم ولی جواب نمی ده اصلا همکاری نمی کنه . چند رور پیش موقع نیاز گفتم حلما کتاب مامان رو بگیر بره دستویی و بیاد بلند شد ، کتاب رو گرفت و اومد دم در وایساد . من رفتم ، وقی اومدم دیدیم همونطوری کتاب رو گرفته و وایساده ،خیلی تعجب کردم گفتم اتفاقی بود ،ولی بعد که تکرار شد دیدم راه خوبیه جواب می ده . هر چند شبیه دستشویی های بین راهیه که وسایلت رو میدی یکی برات نگه داره ،ولی خیلی خوبه همین که گریه نمی کنه عالیه.  
2 تير 1393

چند شب پیش

بنده تا امروز امتحان داشتم و خدا رو شکر فعلا تموم شده و نفس راحت می کشم. یه دو سه هفته ای بود که حلما مدام مامان رو کتاب به دست می دید. اونم عادت کرده بود و با من کتاب دستش می گرفت و بلند بلند می خوند. گاهی هم می یومد کتاب من رو برام می خوند. جالبه بگم که کتاب رو برعکس می گیره و اصرار هم داره که اینطوری درسته و ما اشتباه می کنیم. چند شب پیش وسط شب بلند شد و شروع به گریه کرد. بغلش کردم و گفتم بیا پیش من بخواب قبول نکرد، قهر کرد رفت پایین تخت و خم شد، سرش رو گذاشت روی تخت و تو اون حالت تقریبا ایستاده خوابید بعد از چند دقیقه بلندش کردم که بزارم سر جاش ، بیدار شد و بی تابی کرد گذاشتمش زمین، قهر کرد و رفت همون جا خوابید. چون پنجره باز بود گفتم...
2 تير 1393

دوستان نتی

با اومدن سیستم اندروید و نرم افزارهای مختلف خیلی از دوستان نتی ما رفتن اینقدر وبلاگ نویسی و یه سری استفاده های اینترنتی مثل ایمیل کم شده که حس می کنم داره منسوخ می شه یا فقط استفاده کاری و اداری داره ولی من تصمیم دارم همچنان به این وبلاگ ادامه بدم هر چند بدون مخاطب و خواننده کار کمی سخت می شه.
29 ارديبهشت 1393

سینما

حلما خانمی تا قبل از تولد شما من و بابایی خیلی برای دیدن فیلم سینما می رفتیم تازگی ها یکی از دوستا یه بلیط نیم بها داد و قرار شد من و بابایی بریم از اونجا که فیلم صحنه های جنگی داشت و در کل برای سن شما نبود قرار شد که شما نبریم ولی کسی رو برای مراقبت پیدا نکردیم و تاریخ بلیط گذشت حالا باید صبر کنیم تا سی دی فیلم بیاد و توی خونه موقعی که شما خوابید نگاه کنیم. 
27 ارديبهشت 1393

خوابیدن

حلما خیلی خیلی با نمک شدی و البته گاهی هم روی اعصاب می ری ولی با بچه باید بچگی کرد(یعنی باید تحمل کرد) تازگی ها برای خوابیدن قصه داریم . باید صبر کنیم تا شما خوابت بگیره و بعد اقدام کنی اکثرا شما من و بابایی رو خواب می کنی و بعدش می خوابی صبح از هم می پرسیم حلما دیشب چطوری خوابید بعد اون یکی می گی من خواب رفتم فکر کردم تو خوابوندیش. از وقتی که تصمیم می گیریم بخوابیم تا موفق بشیم یکی دو ساعتی می شه کلا فکر می کنی بازیه کلی دالی بازی می کنی خیلی وول می خوری و هی این دنده و اون دنده می شی یا مدام لامپ رو روشن خاموش می کنی ادای اقا شیره رو در میاری و ما رو می خوری و ... تا جایی شیطونی می کنی که من و بابایی می گیم اه بخواب حلما و شما که به این...
23 ارديبهشت 1393

خونه سازی(لگو)

اوایل که برای شما این اسباب بازی رو خریده بودیم خیلی ذوق داشتی ولی الان حسابی علاقه داری  روند بازیت خیلی جالبه اول ترتیب این بود که یکی ها باهم دوتایی ها باهم و سه تایی ها باهم یه برج می شدن و برج سه تایی ها محبوب شما بود ولی کم کم ترکیب کردنشون رو یاد گرفتی فهمیدی سه تا یک دونه می شه یه سه تایی و دوتاش یه دو تایی و اینطوری برج هات بلند تر شدن گاهی بلند می شدی و قدت به بالاش نمی رسید روی چیزی وایکیستادی و کم کم هم دو تایی ها و سه تایی ها ترکیب شدن و بالای برج یه شاخه پهن اضافه شد و کم کم اسمش شد نی نی و مدام سرش داد می زنی نینی بیتین!!!!!!!!!! اخه بدبخت سرتاپاش یه اندازه هست همیشه وایساده است نمی تونه بشینه چطوری بیتینه؟!!  ...
20 ارديبهشت 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نور چشمی می باشد